جمعه ۸ خرداد ۱۳۸۸ - ۱۷:۵۵
۰ نفر

زهیر توکلی: شعر و ادبیاتی که پیرامون جنگ و متأثر از آن شکل گرفت، از همان ابتدا، به 2 بخش تقسیم شد؛ یکی قرائت رسمی از جنگ و دیگری جریانی که کمتر به آن توجه شده است.

عدم توجه به این جریان دوم لزوما به عدم تطابق دیدگاه‌های آن با قرائت رسمی مربوط نیست؛ بخشی از آن به غیاب خالقان این آثار در جامعه فعال ادبیات جنگ ربط بردارد.

به‌نوبه خود این غیاب، ریشه «نسلی» دارد. با شروع جنگ و گرم شدن روزافزون کوره آن، یک نسل جوان شعری، ظهور کردند که برخی از آنها در همان دوران جنگ، تمام شدند و برخی دیگر پس از جنگ هم، در گود ماندند اما بی‌شک، تعدادی از درخشان‌ترین آثار خود را در همان دوره گفته‌اند، از دسته اول،نصرالله مردانی را می‌شود مثال زد و از دسته دوم قیصر امین‌پور را.

اما شاعران جریان دوم، عموما از نظر سنی متعلق به نسل‌های قبلی بودند یا آنکه حال و هوایشان با این نسل جوان نوپدید، فرق داشت. طبیعتا اینها با این جریان همراهی نکردند اما به‌نوبه خود برای جنگ، شعر گفتند و باز هم به‌طور طبیعی کارشان آن‌طور که باید و شاید دیده نشد.

از این زمره می‌شود به این نام‌ها اشاره کرد: سیمین بهبهانی، منوچهر نیستانی، محمدعلی سپانلو، شمس لنگرودی، فرشته ساری،‌ محمدعلی بهمنی، علی باباچاهی و...

بعدها شعر جنگ با پشتیبانی بی‌دریغ نهادهای فرهنگی و نظامی، ادامه حیات داد و هنوز هم برای خود شاعران و منتقدانی دارد. اما بنا به این قاعده محکم که «روح زمانه را نمی‌شود بازگرداند»، اکثر شعرهای جنگ که در دوران پس از جنگ گفته شده است، خالی از شور و سرزندگی شعری است که می‌شود آن‌را شعر زندگی نامید.

شعر زندگی ممکن است درباره مرگ باشد اما مرگی که شاعر در متن زنده و جاری زندگی‌اش آن‌را دیده و زخم آن‌را چشیده است.

به ‌تناسب همین غلبه زمان ماضی بر شعر جنگ، اکثر شعرها از جنس یادبود و بزرگداشت و به‌خصوص مرثیه است و کمتر جای پای خاطره و رد تجربه‌های شخصی را در این شعرها می‌بینیم.

اما پس از این مقدمه، می‌خواهم دست روی درخشان‌ترین سوژه‌ای که ادبیات جنگ و درنتیجه شعر جنگ به آن پرداخته صحبت کنم.

در مقطع زمانی شروع جنگ تا آزادی خرمشهر که بخشی از شهرهای جنوبی و غربی ایران، به تصرف عراق درآمده یا در حال محاصره بود، یک زمینه مشترک فراهم شد که شاعران هر دو جریان نامبرده بالا، موجودیت ادبیات را به‌عنوان یک واحد زنده و کنشگر در کالبد جامعه در تاریخ ثبت کردند.

در این مقطع زمانی که ایران واقعا و به تمام معنی کلمه حالت تدافعی و مظلومانه در جنگ داشت و شهرهای کشور در معرض محاصره و اشغال بود، احساسات مذهبی و ملی هر دو بموازات هم فوران کرده بود و این، زمینه‌ای برای همصدایی همه شاعران از طیف‌ها و نسل‌های مختلف ایجاد کرده بود.

بعدها در دهه 70 به حکم «سخن که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند» یک شاعر جوان خرمشهری به‌نام بهزاد زرین‌پور، شعری بسیار تلخ و تجربه‌مند به‌نام «ای کاش آفتاب از چهارسو بتابد» در حکایت حال خود و همشهریانش در آن روزها سرود که شاید، بهترین شعری باشد که درباره خرمشهر شنیده‌ایم.

مع‌الاسف این شعر و ارزش بالای آن، پاس داشته نشد زیرا شاعرش خارج از قرائت رسمی تنفس کرده است و می‌کند.ماجرای خرمشهر، هنوز هم یکی از نقاط کنجکاوی‌برانگیز برای مردم است و ظرفیت‌های ادبی آن در حال استخراج است، یک نمونه حال و حاضر آن: کتاب «دا».

کد خبر 82423

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار ادبیات و کتاب

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز